در خانه ای سرد ، بالای خیابان سالیوان ،
آخرین کسی که شلوار فاق کوتاه می پوشید ، در شرف مردن بود
عینک افتابی به چشم داشت و به همین دلیل کسی نمی توانست تشخیص بدهد
که او گریه می کرد یا نه .
همه معتادها و همه علاف ها
و همین طور همه کافه دارها
دور تختش جمع شده بودند .
وصیت کرد
تا تکلیف اموالش را روشن کند
و آخرین کلمه ها را به زبان آورد:
گفت : ( کفش هایم را برای مادرم بفرستید ،
بلوزم را به جا لباسی آویزان کنید .
گیتارم را در میدان واشنگتن بسوزانید .
برای اینکه هیچ گاه یاد نگرفتم که آن را چگونه بنوازم .
خانه ام را به یک آدم مستمند بدهید
و بگوئید که اجاره آن تمام و کمال پرداخت شده .
پول ها و موادم را خودتان بردارید ،
ولی مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید .
مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید دوستان ،
با عینک آفتابیم .
گیتارم را در میدان واشنگتن بسوزانید
ولی مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید .)
گفت : ( جوجه خروس هایم را
به کسی بدهید که آنها را می خواهد .
شعر هایم را
به کسی بدهید که آنها را می خواند.
زیر کافه برایم قبری بکنید ،
و آهنگ غم انگیزی پخش کنید .
همه را شاد و شنگول کنید
در لحظه ای که مردم ،
و مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید .
مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید دوستان ،
با عینک آفتابیم .
گیتارم را در میدان واشنگتن بسوزانید
ولی مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید .
کفش های راحتی اش را پرت کردیم وسط خیابان ،
بلوزش را گذاشتیم همانجا ، روی زمین .
گیتارش را فروختیم
در کافه گوشه خیابان
به کسی که می دانست چگونه آن را بنوازد .
موادش را دود کردیم .
پول هایش را خرج کردیم.
شعر هایش را دور ریختیم .
باب ، نوارهایش را برداشت ،
و اد ، کتابهایش را ،
و من هم عینک آفتابی فکسنی آن بدبخت را برداشتم .
گفت : (مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید دوستان ،
با عینک آفتابیم .
گیتارم را در میدان واشنگتن بسوزانید
ولی مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید .)
«شل سیلور استاین»
سلام.. خیلی متن قشنگی بود... من نوشته های شل رو خیلی دوست دارم.
ای تمنای دل
ای آخر آرزوها
اسپند را دود کرده ام
و قرآن تو را بر روی دست گرفته ام
اینها برای این است که بدانی
من پذیرفتم.
من امروز، تو را
راهی شهر آروزها کردم
و بعد از رفتن تو
فقط توانستم آه بکشم.
هرگاه نفس تنگ می شود
قرآن تو را بر قلبم می فشارم.
نامه نمی دهم
نخواهم داد
از میان نوشته ها درد مرا نخواهی دانست.
حالا تو تنها نیستی
گاه گاهی کسی به اندازه های تو
با تو قدم برمی دارد.
...
حالا دیگر قرآن را به سینه نمی فشارم
آن را می گشایم
درک می کنم
و عاشق تر می شوم.
سلام...
خیلی زیبا بود...
ممنون..
سلام آبجی گل خودم...
خوبی؟
من آپ کردم.
بیا بهم سر بزن. خوشحال می شم...
بای تارا خانم بهتر از گل...
سلام و هزارن درود بر تو دوست عزیز .
بسیار بسیار مطلب قشنگی بود . خیلی لذت بردم
فعلا...
سلام تارا جان
خوبی؟
دیگه سراغی از ما نمیگیری نکنه با ما قهری؟
آپت خیلی قشنگ بود.
راستی چرا تو وبلاگت بیشتر از یه نظر نمیشه گذاشت؟؟
موفق باشی
فعلاْ
بدرود
سلام
من با کسایی که نظر دادن فرق دارم
فرقم اینه اولین بار میام وبت
می دونی
من خیلی رنج عاشقی دیدم
چقدر منتظر موندم
ولی نیومد
عوضش..
خدا یکی دیگه رسوند که حاضرم همین الان واسش بمیرم
می دونی
این حرفا فایده نداره
به یاسمینم گفتم
گوش نداد
حالا اگه تو می خوای گو ش کن
اگه خواستی
من این روزا با این آی دی ان میشم
خوشحال میشم چت کنیم
خوابیده مخمل شب تاریک مقل شب
ایینه سیاهش چون اینه عمیق
سقف رفیع گنبد بشکوهش
لبریز از خموشی و ز خویش لب به لب
امشب به یاد مخمل زلف نجیب تو
شب را چو گربه ای که بخوابد به دامنم من ناز میکنم
چون مشتری درخشان چون زهره آشنا
امشب دگر به نام صدا میزنم تو را
نام تو را به هر که رسد می دهم نشان
آنجا نگاه کن
نام تو را به شادی آواز میکنم
امشب به سوی قدس اهورایی پرواز میکنم
سلام
ممنون از حضور سبزتون
وبت عالیه
مطالبت هم نشان دهنده ذوق و احساس هنرمندانه شماست
همیشه در پناه خالق نیلوفرهای مهربان باشید
سلام عزیزم
وبلاگ خوبی دارید
موفق باشید
سلام " تارا " ی عزیز...
ممنونم از ابراز محبتت و داستانی که برام فرستاده بودی...
قالب وبلاگت رو عوض کردی. اصلا نمی شه مطالبت رو خوند. در رنگ فالب محو شده. دیدم که شعری از " شل " نوشته ای اما نشد که بخوانم...
با نوشته ای درباره ی عقایدم به روزم.
با من بمان که با تو ماندنیم...
سلام تارای عزیز
خیلی ممنون از اینکه به وبلاگم سرزدید
و خیلی ممنمن از اینکه مطالب به این قشنگی رو تو وبلاگتون میذارید
موفق باشید
سلام تارا جان خیلی خوب می نویسی
دوست دارم خاله من هم باشی حتما به من افتخار بده
راستی از متن زیبائی که برای بابائی فرستادی استفاده کردم و پست زیبا نوشتم مرسی از اینکه اجازه بهم می دی .
امان از دست مردم
امان
سلام همسایه
پست عمیقی بود ٬ آدم رو به فکر وا میداشت
راستی نمیای سمت ما
قهری ؟
سلام تارای مهربون
انتخاب متن وبلاگت و همچنین شعری که برام فرستاده بودی عالی بود
ممنون دوست عزیز م
وبلاگت هم خیلی زیباست به قدری که زیبائی دلت کاملا مشخصه...
اگه خواستی و تونستی یه داداش جدید داشته باشی با خصوصیات بد من هستم
همیشه با نوشتن پرواز کنی و به آرزوت برسی
به امید دیدار تارای مهربون
سلام . جالب بود . ممنون از اینکه به ما سر زدید . موفق باشید .
سلام حالت خوبه
...این شعر تو چه کتابیه؟...
...دیگه به ما سر نمی زنی...... البته چیز جالبی برای خوندن ندارم ولی اگر بیای خوشحال می شم
سلام
متشکرم که شعر منو خوندید
متن شما هم بسیار زیبا بود
سعی می کنم زیاد به این وبلاگ زیبا سر بزنم
به امید دیدار دوباره
من از نوشته های سفت خوشم میاد !!
نگران نباش ... دنیا خیلی کوچیکه ..
غصه نخور دیوونه ..
متن قشنگی بود ..
ادرسی که برات میزارم یه سایت عکسه شاید ازش خوشت بیاد
http://pixdaus.com
سلام.ممنونم به من سر زدی. نوشته هات قشنگ بود.
همیشه موفق باشی.
نازلی سخن نگفت؛
چو خورشید
از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت . . .
نازلی سخن نگفت
نازلی ستاره بود
یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت . . .
نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود
گل داد و
مژده داد: «زمستان شکست!»
و
رفت . . .
شاملو
سلام. خسته نباشی. وبلاگ خوبی داری. حتماَ بهتر هم میشه. به ما هم سر بزن. نظر هم بده. بای بای
مرسی تارا جان ، شما هم وبلاگ زیبایی دارید .
خیلی دلچسب بود .باز هم بتو سر خواهم زد .زیبا نوشته ای
خواستم زندگی کنم راهم را بستند
به ستایش روی آوردم گفتند خلاف است
به عشق روی آوردم گفتند گناه است
خندیدم گفتند دیوانه است
گریستم گفتند کودکانه است
حال که ساکت هستم و هیچ نمی گوی
م همه گویند که : هی...... فلانی عاشق است.....
سلام
ممنون که به من سر زدین. با تبادل لینک موافقین؟
سلام تارای مهربون
وزش تنهائی ات را گوش دادم
اما به بی رحمی ای که می خوانی اش نیست
تنهائی اوج روشنائی است که هر کسی به اهمیت آن پی ببرد و با آن بسازد تمام هستی عالم را در اختیار خواهد گرفت
البته در این شعر ، شاعر با ابراز تنهائی به دنبال رسیدن و وصال معشوقشه . چیزی که همه به دنبالش هستند
ببخشید تارای مهربون نمی خواستم عریضه بگم و خود بهتر از من می دونی که هیچ کاری به شیرینی عاشقی نمی شه و تمام این الفاظ برای پر کردن سخن و نهایت رسیدن به وصاله
البته همیشه وصال خوب نیست و انتظار مزه ی شیرین تری نسبت به آن خواهد داشت
از اینکه قابل می دونی و به کلبه من سر می زنی خیلی ممنونم و از اینکه برام شعر کامنت می گذاری خیلی خوشحالم
منتظر حضور سبز و گرمت هستم
در پناه خدا خواهر گلم
بهش نگفتم نرو وقتی که بارشو بست
وقتی که با رفتنش قلب سیامو شکست
بهش نگفتم که من فرصت تازه می خوام
بهش نگفتم بمون عشقو بخون از چشام
وقتی که پرسید ازم دوسش دارم هنوزم
حتی نگاش نکردم از این دارم می سوزم
اون حالا رفته و من٬چیز هایی که نگفتم
میشنومو می خوام که به دست وپاش بیوفتم
..........................................
سلام تارا خانم
آثارتان زیبا و گیراست
موفق باشید و عاشق
یا حق
سلام تارا دختر دریا
من امروز آپم
خوشحال میشم از جملات زیبای تو بهره ببرم
توی لینکهای من هم جای وبلاگت خالی بود
که این نقیصه جبران شد!
به امید دیدار
سلام
واقعاً زیبا بود، خیلی!
.
.
خیلی!
سلام ممنونم که سر زدین
لطف کردین
اول از همه برایت ارزو می کنم که عاشق شوی
و اگر هستی کسی هم به تو عشق بورزد....
و اگر این طور نیست تنهاییت کوتاه شود
و پس از تنهاییت نفرت از کسی نیایی
امیدوارم که این گونه پیش نیاید و اگر
پیش امد بدانی که چگونه به دور از نا
امیدی زندگی کنی.برایت همچنین ارزو
می کنم که که دوستانی داشته باشی از جمله
دوستان بد وناپاییدار برخی نادوست و برخی
دوستدار....که دست کم یکی در میانشان بی تردید
مورد اعتمادت باشند.
و چون زندگی بدین گونه است برایت ارزو مندم که
دشمن نیز داشته باشی.نه کم نه زیاد درست به اندازه
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهند.
که دست کم یکی از انها اعتراضش به حق باشد.
تا که زیا به خود غره نشوی!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و ارزو مندم که مفید فایده باشی نه غیر ضروری
تا در لحظات سخت وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
همین مفید بودن کافی باشدتا تو را سپا نگه دارد.
همچنین برایت ارزو می کنم که صبور باشی .
نه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر
می کنند.
و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران(!!!)نمونه شوی
و چون جوان هستی خیلی به تعجیل رسیده نشوی و اگر رسیده ای
به جوان نمایی اصرار نورزی.....
برایت همچنین ارزو می کنم که پوووووول نیز داشته باشی
که هر سال یک با پولت را جلوی رویت بگذاری و ببینی که
کدامتان ارباب دیگری هستین!!!!!!!!!!!!!
و برایت در اخر ارزوی خوشبختی می کنم
اگر همه ی این ها برایت فرا هم شد دیگر ارزویی برایت ندارم
سلام
برایتان از یک ایمیل نامه ای ارسال کردم
با من با این آدرس در تماس باشید
در ضمن متن خیلی جالبی بود
بدرود
خانه تاریک است و پرده ها کشیده اند٬
اما چراغی زیر شیروانی روشن است.
من می دانم آن نور چیست٬
شوقیست که بی تاب سوسو می زند.
حتی می توانم آنرا از بیروی ببینم
و می دانم که تو آن بالایی و بیرون را نگاه می کنی!
(شل سیلور استاین)
موفق باشید
چقدر چسبید!
با هر چه روزگار به من داد
با هر چه روزگار گرفت از من
مثل شبی دراز
در شط پاک زمزمه خویش می روم
با من ستاره ها
نجواگران زمزمه ای عاشقانه اند
و مثل ماهیان طلایی شهاب ها
در برکه های ساکت چشمم
سرگرم پرفشانی تا هر کرانه اند
همراه با تپیدن قلبم پرنده ها
از بوته های شب زده پرواز می کنند
گل اسب های وحشی گندمزار
از مرگ عارفانه یک هدهد غریب
با آه دردناکی لب باز می کنند
با هر چه روزگار به من داد هیچ و هیچ
با هر چه روزگار گرفت از من
با کولبار یک شب بی یاد و خاطره
با کولبار یک شب پر سنگ اختران
تنها میان جاده نمناک می روم
مثل شبی دراز
مثل شبی که گمشده در او چراغ صبح
تا ساحل اذان خروسان
تا بوی میش ها
تا سنگلاخ مشرق بی باک می روم
شعر منوچهر آتشی
سلام دوباره برای سلامتی شما تارای مهربون
ممنون از حضورت
سلام
وب جالبی داری
موفق باشیییییییی
خیلییییی
سلام
ممنون از شعر زیبایی که گذاشتید
این شعر هم خیلی زیبا بود. راستش از سیلور استاین هیج شعری نخوندمه. به نظر شعر هاش قشنگ میان. حتما باید چند کتاب از اون مطالعه کنم
مرسی بابت حضورتون
شاد باشی
سلام خوبی؟؟
ممنون که به من سر زدی
خوشحال شدم
وبلاگ زیبایی داری
اگه با تبادل لینک موافقی کامنت بزار
بازم به من سر بزن
موفق باشی
سلام " تارا " ی عزیز...
ممنونم که اون شعر زیبا رو برام فرستادی. خیلی جالب بود.
بازم به دیدارم بیا.
با من بمان که با تو ماندنیم...
می روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو
راز این اندوه بی آرام نتواند نهفت
می روی خاموش و می پیچد به گوش خسته ام
آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت
چیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیست
کز نگاهت می تراود نازدار و شرمگین ؟
آه می لرزد دلم از ناله ای اندوه بار
کیست این بیمار در چشمت که می گرید حزین ؟
چون خزان آرا گل مهتاب رویا رنگ و مست
می شکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکیب
وز میان سایه های وحشی اندوه رنگ
خنده می ریزید به چشمت آرزویی دل فریب
چون صفای آسمان در صبح نمنک بهار
می تراود از نگاهت گریه پنهان دوش
آری ای چشم گریز آهنگ سامان سوخته
بر چه گریان گشته بودی دوش ؟ از من وامپوش
بر چه گریان گشته بودی ؟ آه ای چشم سیاه
از تپیدن باز می ماند دل خوش باورم
در گمان اینکه شاید شاید آن اشک نهان
بود در خلوت سرای سینه ات یادآورم
بازهم دوباره شد
و من دوباره در کلبه تو ام
سلام تارای مهربون
سلام
من آپ هستم
ممنون که سر می زنید
باز هم منتظر شما و البته مطالب جدیدتون هستم
به امید دیدار
تارای عزیز کلام نافذ تو چنان مرا به اوج نشاط روحانی رساند . باز هم به من سر بزن مرا از زیبایی کلامت بهره مند ساز.
اول از همه برایت ارزو می کنم که عاشق شوی
و اگر هستی کسی هم به تو عشق بورزد....
و اگر این طور نیست تنهاییت کوتاه شود
و پس از تنهاییت نفرت از کسی نیایی
امیدوارم که این گونه پیش نیاید و اگر
پیش امد بدانی که چگونه به دور از نا
امیدی زندگی کنی.برایت همچنین ارزو
می کنم که که دوستانی داشته باشی از جمله
دوستان بد وناپاییدار برخی نادوست و برخی
دوستدار....که دست کم یکی در میانشان بی تردید
مورد اعتمادت باشند.
و چون زندگی بدین گونه است برایت ارزو مندم که
دشمن نیز داشته باشی.نه کم نه زیاد درست به اندازه
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهند.
که دست کم یکی از انها اعتراضش به حق باشد.
تا که زیا به خود غره نشوی!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و ارزو مندم که مفید فایده باشی نه غیر ضروری
تا در لحظات سخت وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
همین مفید بودن کافی باشدتا تو را سپا نگه دارد.
همچنین برایت ارزو می کنم که صبور باشی .
نه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر
می کنند.
و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران(!!!)نمونه شوی
و چون جوان هستی خیلی به تعجیل رسیده نشوی و اگر رسیده ای
به جوان نمایی اصرار نورزی.....
برایت همچنین ارزو می کنم که پوووووول نیز داشته باشی
که هر سال یک با پولت را جلوی رویت بگذاری و ببینی که
کدامتان ارباب دیگری هستین!!!!!!!!!!!!!
و برایت در اخر ارزوی خوشبختی می کنم
اگر همه ی این ها برایت فرا هم شد دیگر ارزویی برایت ندارم
گل های یاس
دوش آن رشته های یاس که بود
خفته بر سینه ی دل انگیزت
راست گفتی که آرزوی من است
که چنان گشته گردن آویزت
با چه لبخندهای ناز آلود
با چه شیرین نگاه ِ شورانگیز
باز کردی ز گردن و دادی
به من آن یاس های عطر آمیز
بوسه دادم بسی به یاد ِ تواش
دلم از دست رفت و مست شدم
آن چنانش به شوق بوییدم
که به بوی خوشش ز دست شدم
دوش تا وقت ِ بامداد مرا
گل ِ تو در کنار ِ بالین بود
در بر ِ من بخفت و عطر افشاند
بسترم تا به صبح مشکین بود
به شگفت آمدم که این همه بوی
ز گلی این چنین عجب باشد
حیرتم زد که راز ِ این گل چیست
که چنینم از آن طرب باشد
آه ، دانستم ای شکوفه ی ناز !
راز ِ این بوی مستی آمیزت
کاندر آن رشته بود پیچیده
تاری از گیسوی دلاویزت
شعر : هوشنگ ابتهاج
بعضی اوقات لازمه به تنهائی فکر نکنیم حتی اگر تنها باشیم
مهربون ... تنها نباش
سلام ممنون از لطفت.امیدوارم موفق بشی
سلام خیلی وبلاگت زیباست من که خوشم اومد امیدوارم موفق باشی
اگه دوست داشتی یه سری هم به ما بزن
مرسی
متن خیلی زیبایی بود
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
salam azizam *rastesh khob kheyli jaleb boood yaeni inke be DELe man nishast*ba arezoooye movafagheyat *bye