-
وقتی بزرگ شدم
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1387 16:16
وقتی بزرگ شدم، میخواهم هرکسی باشم به جز یک پدر بد اخلاق، یک راننده اتوبوس بی حوصله، یک آدم عصبانی، یا یک آدم ناامید که با همه دعوا دارد، و یا آدم گنده ای که بیهوده باد توی دماغ می اندازد، خب مثل اینکه دیگر آدمی نمانده... پس بهتر است فعلاً بزرگ نشوم، تا ببینم بعد چه می شود! شل سیلور استاین
-
مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1387 08:45
در خانه ای سرد ، بالای خیابان سالیوان ، آخرین کسی که شلوار فاق کوتاه می پوشید ، در شرف مردن بود عینک افتابی به چشم داشت و به همین دلیل کسی نمی توانست تشخیص بدهد که او گریه می کرد یا نه . همه معتادها و همه علاف ها و همین طور همه کافه دارها دور تختش جمع شده بودند . وصیت کرد تا تکلیف اموالش را روشن کند و آخرین کلمه ها را...
-
پروانه ها
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 10:31
حق با تو بود می بایست می خوابیدم اما چیزی خوابم را آشفته کرده است در دو طاقچه رو به رویم شش دسته خوشه زرد گندم چیده ام با آن گیس های سیاه و روز پریشانشان کاش تنها نبودم فکر می کنی ستاره ها از خوشه ها خوششان نمی اید ؟ کاش تنها نبودی آن وقت که می تواستیم به این موضوع و موضوعات دیگر اینقدر بلند بلند بخندیم تا همسایه...
-
دخترک رویا
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 14:48
دخترک رویا یک طرف تنش بلور سوی دیگر از شبنم جای دو چشمانش ستاره و خنده هایش، بغل بغل شکوفه...... دلش اما نپرس! شاید اشتباهی شده آن که او را ساخته وقتی به دلش رسیده بدجوری بی حوصله بوده! دلش تمام از سنگ است سنگ مرمر مرغوب برای روی قبر من و همه شما که دوستش دارید! دلش سنگ قبر!
-
هیچ فرقی نمی کنه
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 10:04
هیچ فرقی نمی کنه اندازه غول باشم اگر یا قد بادام کوچولو وقتی چراغ خاموش بشه هم قد همدیگه می شیم. پولدار بشیم مثل یه شاه فقیر بشیم مثل گدا وقتی چراغ خاموش بشه ارزشمون یکی می شه سیاه و قرمز و بنفش نارنجی و زرد و سفید وقتی چراغ خاموش بشه همه یه رنگ دیده می شیم شاید بهتر باشه خدا برای درست کردن کارا چراغ ها رو خاموش کنه.
-
۲۵دقیقه مهلت
پنجشنبه 22 فروردینماه سال 1387 08:53
۲۵ دقیقه مهلت برای اینکه دوستت بدارم ۲۵ دقیقه مهلت برای اینکه دوستم بداری ۲۵ دقیقه مهلت برای عشق زمان کوتاهی است ... با این همه من ۲۵ دقیقه از عمرم را کنار میگذارم٬ تا به تو فکر کنم تو هم اگه فرصت داری ۲۵ دقیقه فقط ۲۵ دقیقه به من فکر کن !... بیا ۲۵ دقیقه از عمرمان را برای یکدیگر پس انداز کنیم ... پایان ...
-
کارو ۲
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1387 09:20
برای مردن تا روح بشر به چنگ زر ، زندانیست شاگردی مرگ پیشه ای انسانی است جان از ته دل ، طالب مرگ است ... دریغ درهیچ کجا برای مردن جا نیست ؟
-
کارو
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1386 09:32
شیشه و سنگ او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ وقتی که فشردمش به آغوش تنگ لرزید دلش، شکست و نالید که: آخ ای شیشه چه می کنی تو در بستر سنگ؟ نام شب من اشک سکوت مرده در فریادم داد ی سر و پاشکسته ، در بی دادم اینها همه هیچ ... ای خدای شب عشق نام شب عشق را که برد از یادم؟
-
صدا
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 08:29
صدا در دل تو صدایی است که صبح تا شام زمزمه می کند : فکر می کنم آن برای من درست است می دانم این کار اشتباست آره،نه معلم، نه واعظ، نه پدر، نه مادر نه دوست، نه هیچ ادم دانایی نمی تواند بگوید چه کاری برایت درست و چه کاری نادرست است فقط به صدایی گوش بده که دلت می گوید درست است
-
تارا
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1386 16:52
شعر من تو رو به عاشقی قسم ، تو رو خدا پیشم بمون واسه دل خودت شده ، من رو تو قصه ها بخون اگه صدام در نمیاد ، اگه هنوزم ساکتم حرف زدن از یادم که رفت ، زخم خورده ی رفاقتم رفتن و از یاد رفتن و خوب بلدم مثل نفس یک دفعه عشقم مرد و شد اسمش دیگه برام هوس انگار تموم آدما ، این بازی رو از بر شدند دیوانه همصحبتم ، اما خلایق کر...
-
چند تا؟ چقدر؟
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1386 08:52
چند تا؟ چقدر؟ یک در قدیمی چند بار محکم بسته می شود؟ بستگی دارد که چقدر محکم آنرا به هم بزنیم. یک نان بین چند نفر قسمت می شود؟ بستگی دارد که تکه های آنرا چه اندازه ببریم. در یک روز چقدر خوبی وجود دارد؟ بستگی دارد که چقدر خوب زندگی کنیم. از یک دوست خوب چقدر محبت می بینیم؟ بستگی دارد که چقدر به او محبت کنیم. چراغ زیر...
-
عاشق شدن
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1386 12:11
عاشق شدن از وقتی که عاشق شدم فرصت بیشتری پیدا کردم برای این که پرواز کنم فرصت بیشتری برای این که پرواز کنم و بعد زمین بخورم و این عالی است هر کسی شانس پرواز کردن و به زمین خوردن را ندارد تو این شانس رو به من بخشیدی متشکرم
-
دوست
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 10:13
برای پسر همیشه غمگین (کامیاب) دوست امروز دوستی پیدا کردم که منو خوشحال می کنه و من خیلی خوشحالم که اون خوشحالم میکنه چون این خیلی مهمه اگه من خوشحال بشم همسایه های من هم خوشحال می شن خانواده ام همکارام و مردمی که هر روز می بینم اونا اگه خوشحال بشن خب، خیلی های دیگه هم خوشحال می شن اینجوری شاید حال دنیا یه کم بهتر بشه...
-
آواز ماندن
دوشنبه 13 اسفندماه سال 1386 08:27
آواز ماندن دست از کار کشیدم ، برای اینکه دیگر کاری نداشتم ، و فکر کردم زمان کوتاهی در آن دور و بر پرسه بزنم . گفته بودم که مثل باد غربی ، می وزم و می روم و هیچ کس نمیتواند مسیر زندگی ام را تغییر دهد. برای اینکه در گذشته هیچ وقت برای ماندن آواز نخوانده ام . هزار بار ، شاید هم بیشتر ترانه های غمگین و آوازهای خداحافظی...
-
کبوتر صلح
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1386 09:02
کبوتر صلح خوب گوش کنید بچه ها! کبوتر نماد صلح است، برای همین ما در اینجا یک عالم کبوتر داریم، فقط یک چیز کم داریم و آن صلح است، حالا کی می داند "صلح" کجاست؟ عاشق بودن یا نبودن ! آیا ماجرای عمه مرا شنیده اید؟ عمه من همیشه تنها بود، خیلی هم زیاد گریه می کرد همه می گفتند علتش این است که هیچ وقت عاشق نشده! بعد عمه ام عاشق...
-
عاشق که شدم
شنبه 11 اسفندماه سال 1386 09:07
عاشق که شدم عاشق که شدم دنیا یه بادکنک بزرگ قرمز شد و هوا رفت انقدر بالا و بالاتر رفت که به خورشید چسبید و ترکید حالا مواظبم دفعه بعد که عاشق شدم یه نخ به سر دنیا ببندم که خیلی بالا نره... آخه ، می ترسم این بار هم ، یا گمش کنم یا بترکه!
-
خود آدم کیست؟
چهارشنبه 8 اسفندماه سال 1386 20:17
خود آدم کیست؟ خود آدم کیست؟ همه این سوال را می پرسند از فلاسفه، شاعران، از روانشناسان، اما چرا از من نمی پرسند؟ اگر از من می پرسیدند، خیلی ساده می گفتم: خود آدم خودش است دیگر! یک چیز عزیز و بی همتا که در دنیا تک است و هیچ کس نمی تواند تعریفش کند هیچ کس به جز خودش! پس خودت را از خودت بپرس! اما یادت باشد آدم حسابی از...
-
ایستادن ، بیرون از پناهگاه تو
چهارشنبه 8 اسفندماه سال 1386 12:51
ایستادن ، بیرون از پناهگاه تو بیرون پناهگاهت می مانم و درون را نگاه می کنم ، در حالی که در اطرافم ، از ، هر سو ، بمب می ریزند ، تو در داخل پناهگاهت چقدر سرحال و در امان و خوشحال به نظر می آیی ، آیا گفته بودم که من به ین چیزها توجه می کنم؟ آیا گفته بودم که چه شگفت آور هستی؟ و چقدر ناراحتم که از هم جدا شده ایم. عزیزم ،...
-
من دوستت دارم
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 10:30
من دوستت دارم خدا هرکسی را که مثل من خوب باشد، دوست دارد اما هر کسی را که مثل تو بد باشد، دوست ندارد اما من تو را با همه بدی ات دوست دارم چون دلم برایت می سوزد، وقتی می بینم هیچ کس دوستت ندارد!
-
لطفا دوستم نداشته باش
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 10:30
لطفاً دوستم نداشته باش برای اینکه دوستم داشته باشی، هر کاری بگویی می کنم، قیافه ام را عوض می کنم، همان شکلی می شوم که تو می خواهی، اخلاقم را عوض می کنم، همان طوری می شوم که تو می خواهی، حتی صدایم را عوض می کنم، همان حرفهایی را می زنم که تو می خواهی، اصلاً اسمم را هم عوض می کنم، هر اسمی که می خواهی روی من بگذار! خب...
-
بیست و پنج دقیقه به رفتن
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 10:12
بیست و پنج دقیقه به رفتن چوبه ی دار برپا می کنند ، بیرون سلولم . بیست و پنج دقیقه وقت دارم . بیست و پنج دقیقه دیگر در جهنم خواهم بود . بیست و چهار دقیقه وقت دارم . اخرین غذای من کمی لوبیاست . بیست و سه دقیقه وقت دارم . هیچکس نمی پرسد چه احساسی دارم . بیست و دو دقیقه مانده است . به فرماندار نامه نوشتم ، لعنت خدا به همه...
-
محبوب آزار طلب
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 13:50
محبوب آزار طلب از وقتی که محبوب آزار طلبم رفت و مرا تنها گذاشت برای مشت کوبیدن ، چیزی ندارم جز دیوار . وقتی که کتکش می زدم دوستم داشت ، اما من شیوه بهتری را پیش گرفتم ، اینکه هیچ گاه با او بر سر مهر نباشم . بله ، او همان کسی است که در رویاهایم می دیدم ، و آدمی همیشه کسی را که دوست دارد ، می آزارد. از وقتی محبوب...
-
چیزهایی که نگفتم
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 10:51
چیزهایی که نگفتم وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست، نگفتم :(عزیزم ، این کار را نکن .) نگفتم :(برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده .) وقتی پرسید دوستش دارم یا نه ، رویم را برگرداندم. حالا او رفته ، و من تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم. نگفتم :( عزیزم متاسفم ، چون من هم مقّصر بودم.) نگفتم :(اختلاف ها را کنار بگذاریم ،...